با اینکه اکثر صندلی ها خالی بود ...

دخترک روی پای پدر مریضش لم داده بود ...

پیراهن سفید و صورتیش با لبخند سرخش ترکیب زیبائی ساخته بود ...


دکتر که اسم زنانه ای را صدا زد ...

به من لبخندی زد و روی دو پای نیمه معلولش ایستاد ...

دخترک نا متعادل بود و ... من پریشان !